کجا بیاویزم ؟!!!

ساخت وبلاگ
 

چند شبه تا دیر وخ بیرونم و وختی میام و میخوابم هیچ حس بد یا خوبی ندارم ! دیشب دیگه زدم تو نه پیاده روی و از تجریش رو تا دم خونه پیاده اومدم ، بخوام زمانی حساب کنم یه چیزی حدود 4 ساعت راه رفتم و پاهام دیدگه داشت هر کدوم به یه وری میشد . امروز 5 صبح پاشدم و دیشب 1 خوابیدم و مدیتیشن و نون بخر و بیار و تازه میفهمی 4میلیون و 100 هزار تومن بدهکار دانشگاهی و باید بدی تا این ترم آخری کارت امتحان بهت بدن و نداری ! بعد میفهمی باید پروپوزال بنویسی واس پایان نامه تا حداقل هی ترم به ترم نره تو پاچه ت ! یه امتحان داری که باید پروژه چمع کنی براش و بواسطه لطف بعضی ها نشد فرار کنیم از زیرش !!! تو همین ششو بش هایی که میفهمی و ترجیح میدی بخوابی تا حداقل کسلی رو با خودت بغل کنی که مبادا در نره از دستت و دوباره فکر تلمبار بشه و دونه دونه مثه تگرگ بکوبه تو سرت . دیشب که داشتم راه میرفتم به این فکر میکردم ما هر کدوم چقد خوشبختیم ، یعنی هممون خیلی خوشبختیم ! خیییلللللللی خخخخیییلی ، میدونی چرا !؟ چون هر کی به مشکلات خودش فکر میکنه از کوچیک و بزرگ و مهم و نامهم ، توفیر نداره زیاد ، یکی از بی پولی میناله ، یکی از تنهایی ، یکی از گرسنگی و یکی از مشکل جسمانی ! داشتم فکر میکردم چی میشد اگه این دوربین که روی خودمون روشن کردیم و میفرستادیم بالا و از اون بالا یه تصویر بهمون نشون میداد مثلاً تو شب از بالای تچال ایشتگاه هفت بلند میشد دوربین و میرفت بالای بالا،درست همونجایی که طیاره ها میرن و میان و نه خطی داره و نه نشونی وتابلویی ! بعد زوم میکرد میومد پایین تو هر خونه سرک میکشید و بقیه رو میدید ، نه مثه این برنامه های آبدوغ خیاری که حال بهم زنن و یا کتابای ترحم انگیز . نه راست و درست باشه ، همونی که هست رو نشون بده بدون تحریف و برداشت شخصی .

آره این روزا دلم پره،خیلی هم پره از حرفهایی که نخواستن بشنون،از چیزایی که نتونستم انجام بدم یا انجام دادم و اشتب از کار دراومد، اینا در حد ثانیه س و بعد یهو حس کرختی تمام وجودتو میگیره ، چراغ خاموش میری تو دل شب ، یواااااااااااااااااااااااااااش یواش . نیروانا گوش میکنی و با اینکه معنی ش رو نمیفهمی و اصن چه لزومی داره بفهمی خب اون خودش اگه میفهمید که خودشو نمیکشت بنده خدا ! بعد آمار رادیو چهرازی رو میگیری و احساس نزدیکی میکنی یجورایی ، بعدشم میفهمی نمیتونی کاملشو پیدا کنی و یه قسمت 3 دقیقه ای ازش رو داری فقط . 

مَخلص کلوم یعنی ، یعنی ، د لامصب بیا بالا دیگه از ته حلقوم و اون پایین قشر مخ ، اصن انگار سیناپس و این حرفامون هم تعطیل شده و پیام ها انتقال داده نمیشه و دیتا جابجا نمیشه ، ولی حاجی یه چیز ، فقط یه چیز : آقامون اسمشم یادم رفت الان میگه به کجای این شب تیره بیاویزم این مغز خود را ...

+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 14:47 توسط فرزاد فروتنی |
اندیشه های خرزوجون...
ما را در سایت اندیشه های خرزوجون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzojano بازدید : 113 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 17:39