میز شماره نمیدونم چند

ساخت وبلاگ
 

دودل بودم و کسل وختی دیروز ، به گمانم خماری نگاهت دیروزت بود تو تنم ، شایدم به حال روحی م ربط داره ولی علی ای حال تصمیم گرفتم با اسپرسو کمی حالم رو دگرگون کنم،امروز میخوام با بشقاب برگر از خودم پذیرایی کنم،کلاً چون خرجهای دیگه ندارم میتونم راحت ازین کارها بکنم، میتونم با یه کفش پاره سالها سر کنم،با یه لباس کهنه توی خیابون راه برم،بلند بلند آواز بخونم ،فی البداهه شعر بگم بدون وزن و قافیه و مفهوم،میتونم با یه غذای محدود زروزها زندگی کنم ، میدونی این شیوه زندگی برام آشناس ،جالبی قضیه اینه که دیگه دیگران رو با چشک خودم نمیبینم بلکه با چشم خودشون به نظاره میشینم . 

راسیاتش نمیدونم از کجا میاد این تغییرات ولی بطرز جالبی صبر کردن توی اون نقش عمده بازی میکنه،باور دارم هر کسی خودش مسیرش رو پیدا میکنه خر چند دیر،هر چند سخت !

اسپرسو رو جرعه جرعه سر میکشم،مزه مزه میکنم، تلخی ش رو با بزاقم لمس میکنم،رعشه می افته نو تنم و قلم تو دستم لیز میخوره . امروز یه نامه نوشتم برای یه پروژه و قیمت دادم، فارغ از اینکه بشه با نشه ،خودمو آماده کردم . 

نشسته ام بر سر میز شماره نمیدونم چی و فکر میکنم تاکنون آنچه می توانسته ام انجام داده ام،انتخاب هایم نتیجه را اینگونه رقم زده . سالهای متمادی فکر میکردم باید چیزی بشوم ،کار خاصی انجام بدهم،دنیا را دگرگون کنم،در تخیلاتم،در رویاهایم،می پنداشتم وختی چیزی بشوی آن وقت میتوانی زندگی کنی ولی نمیدانستم چه باید بشوم ! چرا که هر کاری میکردم بنظرم دلسرد کننده بودند،در واقع همه آنها فرار کردن بودند . 

راستی وقتی سیر می شوم یادم میره گرسنگی رو ، خفه شو دیگه زر نزن ، بخند بخند ، واااااااااااااااااااااااااااااااای چقد بخورم آخه مننننننن ، شبیه اَن

اندیشه های خرزوجون...
ما را در سایت اندیشه های خرزوجون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzojano بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 19:39