نتیجه

ساخت وبلاگ
 

 

گاهی هر کلمه ای برای یه نفر خاصه در زمانی خاص تر ! مثلاً برای من اکنون "نمیتوانم" ، حالا هی ازینور و انور بگن میشه ، میتونی ، کاری نداره که ! تنبلی ، و از این قبیل کلمات که برای آنها معنای بدیهی داره ولی برای من نه . وختی رادیو چهرازی رو گوش میدم خودم رو دقیقاً تو اون آسایشگاه حس میکنم ، واقعاً خوب میتونم اون افراد رو درک کنم که چی میگن ، چی تو مغزشون میگذره ، به ظاهر همه شاید طنز بیاد ولی برای من مفهوم زندگی هس،من یا نیستم بین آدما یا جای اشتباهی هستم و افتادم ،واقعن دیگه نه نمیشه نه میتونم ، فضای زندگیم نه تیره س نه روشن ، یجورایی خاکستری و شاید بدون رنگ . خستگی مفرطی اومده سر وختم و خواب میاد سراغم و منو میبره تو رویا ، روی در یه مغازه ای حوالی وصال و خیابون دانشگاه نوشته بود " هر دستی توی اوج ناامیدی میتونه توی رویاهاش غرق بشه و از واقعیت رها" ، جدن خیلی ها میتونن توی واقعیت زندگی کنن ولی انگاری من نمیتونم ، نه که نخوام ، بل نمیتونم و هر کاری میکنم اوضام بدتر میشه !!! انگاری واقعن مخم تعطیل میشه و سوت میزنه ، بعضی ها زندگی کردن رو بلدن توی شرایط سخت حتی ، مثه تو ! من اما توی هیچ شرایطی بلد نیستم زندگی کنم یعنی وختی بغضم میگیره و نه جایی هس برم ، نه شونه ای هس سرمو بزارم ، نه میتونم گریه کنم ، کلاً هچل هفتی میشه اوضاع . یه وختایی چندین ماه طول میکشه این بغض ، تصمیم گرفتم از تلگرام و ایسنتاگرام دوباره بیام بیرون ، یبار پارسال اینا چندین حدود 7 ماه زدم بیرون یکم بهتر شدم یعنی از اینکه هی عکس پروفایل نگاه کنم راحت شدم ، امسال همینکارو میکنم ، خدا رو چه دیدی شاید زدو رفتیم واس همیشه از این وادی ! میدونی ناامید نیستم ، فقط حس و حال ندارم ، خستگی مفرط دارم حالا هیچ کار خاصی هم نکردما ، ذهنم خیلی کار کرده ، سالهاس کار کرده ، گناه داره مخم ، خیلی اذیتش کردم این 31 سال ، میشد مثه بقیه به چیزهای هم سن و سالش فکر کنه ولی زود پیر شد ، یه ریز کار میکرد بدون مرخصی  ، هیچ وختم شاکی نشد و هیچی نگفت تا کمرش خم شد ، دولا شد ، مریض شد ، چشماش گود افتاد ولی من نگاش نکردم ، اشتباه کردم ، حالا هم نتیجه ش ، خود کرده را تدبیر نیس

اندیشه های خرزوجون...
ما را در سایت اندیشه های خرزوجون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzojano بازدید : 105 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 16:45