به سمت میدون تره بار

ساخت وبلاگ
 

چند وختی میشه شدم مسئول خرید خونه و اینا ، شستن ظرف و اینا و کلن تدارکات خونه ، اولش چون لَش شده بودم تو خونه سَخ بود واسم ولی اولاش با بی میلی یدونه ازین چرخ دستیا و به اضافه یه لیست خرید و گفتن برو ! راه افتادم هِلِک و هِلِک و گردنی پایین اوفتاده به سمت میدون میوه و ترهبار محلمون . چرخ دستی قلق داش ولی من بلد نبودم راه ببرمش مثه زندگیم ، راستی چرا انقد این کوچه موچه ها چاله چوله داره !؟ دسته چرخ دستی کوتاه و من نابلد ! خلاصه میرسم به میدون و تو قسمتای مختلف میچرخم و خرید میکنم ، بعضی از فروشنده ها غر میزنن و سربالا جوابت میدن ولی بهر حال تموم میشه و میای بیرون با گردنی پایین و دسته چرخی که کوتاهه !

سر راه میرم یه فروشگاه هس که همه چی داره و خرید سوپرمارکتی اونجا انجام میدم و میام خونه ،هی هربار تو یه جای مسیر که میرسم به خودم میگم از دفعه بعد میگم ماشین بدن بهم تا راحتتر برم خرید ولی دفعه بعد یادم میره مثه این کمربند چرم گاومیش که از بندر ترکمن خریدم و هی از تو این دور کمرم میوفه بیرون و آویزون میشه مثه ... به کمرم و تا بفهمم افتاده میبینم ملت میخندن ! خب بزار شاد باشن ، منم از تو خودم میام بیرون بالاخره ، بالاخره یه روزی میاد که منم میتونم بقیه رو ببینم ، به بقیه توجه کنم و رابطه خوبی برقرار کنم باهاشون و اونام بفهمن من براشون ارزش قائلم ، بهشون اهمیت میدم . ببینن که من دوسشون دارم برخلاف چیزی که بنظر میاد، رفتارم جوری بشه که بقیه بتونن خوب ودرست ببینن منو،دقیقاً اونچیزی که توی قلبم هس نسبت به اونا . از همین خرید میدون تره بار ها شروع میشه، بنظر تو هم اینجوریه ؟

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 14:2 توسط فرزاد فروتنی |
اندیشه های خرزوجون...
ما را در سایت اندیشه های خرزوجون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzojano بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 16:45